پست مدرنیسم و هنرهای تجسمی
پست مدرنیسم و هنرهای تجسمی
دسته بندی | عمران |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 78 کیلو بایت |
تعداد صفحات | 85 |
دریافت فایل
این پروژه از سه فصل با عناوین
فصل اول: پست مدرنیسم
فصل دوم: پست مدرنیسم و هنرهای تجسمی
فصل سوم: آشنایی با چهار نقاش معاصر جهان
تشكیل شده است. در توضیح مطالب مورد بحث در صفحات آتی ذكر این مسأله الزامی است كه قرض من از انتخاب این موضوعات برای ارائه پروژه خود، به هیچوجه این نبوده است كه هر كدام از عناوین طرح شده در این پایان نامه در بعد وسیع بررسی شود اگر چه سعی شده است كه مطالب در این خصوص تا حد امكان مطرح گردد اما واضح است كه پرداختن به هركدام از این مقولات جای بحث فراوان دارد.
فصل اول
پست مدرنیسم
غرش ملایم راهآهن خرناس ماشین بخار زوزة باد در میان سیمهای تلگراف، گویای این واقعیت است … كه مغزهای بزرگ زمان در بخش فیزیك، نه در بخش متافیزیك دركارند.
« هیومیلر» 1
حركت به سوی مدرنیسم
غربیها برای آنكه از قرون وسطی بگذرند و مقولات فكری و صورت زندگی قرون وسطایی را نفی كنند رنسانس را برپا كردند كه بازگشتی بود، به میراث كهن یونانی و رومی. جنبشهای ادبی، هنری، علمی و فلسفی بعد از رنسانس هر یك در برابر مقولات قرون وسطایی به اصطلاح آنتیتزی گذاشتند و به این ترتیب تاریخ قرون وسطا جای خود را به تاریخ قرون جدید داد. انسان غربی در برابر تاریخ قرون وسطای خود آگاهانه وضع گرفت و كوشید تا آنرا با ملاكهای نو خودارزیابی كند و در برابر ملاكها و ارزشها و راه و رسم آن و ضع جدی بگیرد. و از آن نقطه عزیمتی بسازد. اما پای غربیها، كه به جاهای دیگر دنیا باز شد مسأله صورت دیگری پیدا كرد: تمدن غرب تمام تمدنهای دیگر جز خود را نفی كرد اما این نفی برابرنهادن آنتیتزی در برابر تز آنها نبود بلكه برافكندن مكانیكی آنها بود. غربیها سرزمینهای مردمان متعلق به تمدنهای دیگر را به زور تصرف كردند و با زور و تحقیر و توهین خود، روح و جسم آن مردمان را بردة خود ساختند. غربیها تمدنهای دیگر را از ریشه كندند یا خشكاندند و مردم دارای تاریخ و تمدن و گذشته كهن را به مردم بیتاریخ بدل كردند و آنها را به نوعی به بدویت بازگرداندند.2
هنگامی كه سفیدپوستان اروپایی به سرزمین امریكا پانهادند بومیان آن سرزمین گفتند:» اینان خدایاناند، كه از دریا آمدهاند« ؛ اما سفیدپوستان آن مردمان را» وحشی« نامیدند، یعنی مردمانی كه به حیوان نزدیكتراند تا به انسان و به همین دلیل هر رفتاری با آنان رواست.3
در قرون وسطی تمامیت و كمال انسانی در اتحاد با خدای رسیدنی بود اما در دنیای مدرن جایگاه مابعدالطبیعی انسان از دیدگاه مسیحی – یعنی بازگشت از عالم خاكی به عالم روحانی مجرد مطلق – تبدیل به دیدگاه متافیزیكی مدرن شد كه، در آن سرمنزل غایی انسان آرمانشهر زمینی تصور شد، بدین معنا كه انسان هنگامی كه از راه عقل به شناسایی كامل رسیده و خود را از تمامی بندهای طبیعت و تاریخ آزاد كرده باشد وارد یك مرحلهی پس- تاریخی میشود، كه در آن تمامی كشاكشها و تنشهای میان انسان و طبیعت و انسان و انسان دیگر وجود ندارد. به عبارت دیگر مدرنیته جهتگیری در مقابل تمامی نگرش قرون وسطایی به انسان جهان و خداست و امید و آرزو بستن به امكان بازسازی انسان و جهان بر بنیاد عقل و قوه شناسایی انسان و همچنین جابجایی محور هستی از خدا به انسان. در برابر این جمله كتاب مقدس كه» خدا انسان را به صورت خود آفرید« فویرباخ آن سخن معروف را گفت كه» انسان خدا را به صورت خود آفرید« ؛ یعنی خدا چیزی جز صورت آرمانی انسان از انسان نیست. و این نهایت دید مدرن از انسان است. در این نگرش كه از قرن شانزدهم آغاز شد عوامل مهمی دخالت داشتند مانند كشف قارهی امریكا كه بكلی منظره كرة زمین را در چشن انسان اروپایی عوض كرد و بعد از انقلاب كپرنیكی كه با تغییردادن جای زمین از مركز عالم به حاشیهی منظومة شمسی و همچنین دریانوردیها و ماجراجوئیهایی كه رشد بورژوازی اروپا را به دنبال داشت. در عالم اندیشه نیز رشد جهانبینی عقلانی و عقلباوری فلسفی و ارائه مدل جهان مكانیكی نیوتنی كه امكان شناسایی علمی را بری انسان مطلق میكرد و سرانجام انقلاب تكنولوژیك كه نشان داد انسان با اراده و قوة شناسایی خود میزان عظیمی برای تصرف در طبیعت دارد و طبیعت بمنزلة ماده خاصی است كه با آن میتوان جهانی مناسب با انسان و نیازهای او ساخت. تبلور چنین اندیشهای همین جهان تكنولوژیك است كه امروزه ما در آن زندگی میكنیم؛ شهرهای مدرن با تمام آنچه در اختیار انسان است؛ با تمامی ابزارها و وسایل و امكانات؛ حتی روشنایی و سرما و گرما همه چیزهای انسان ساختهای هستند به مدد تكنولوژی كه خود دستارود انسان است…
تمنای آرمانشهر مدرن در انسان اروپایی انرژی عظیمی را آزاد كرد، زیرا گمان میرفت كه همراه با پیشرفت بیكران در غلبه بر طبیعت و تاریخ سرانجام بشر به هر گونه كمبود و رنج و درد نیز چیره خواهد شد. حركت عظیم انسان به سوی فتح طبیعت و شناسایی همه علمكردهای موجود یا ممكن هستی از ویژگیهای مدرنیته است اما از اواخر قرن نوزدهم در این حركت عظیم و پیامدهای آن تردیدها پیدا شد…
1– زمینشناسی نامدار اسكاتلندی( 1856-1802)
2– داریوش آشوری- ما و مدرنیت – ص6
3– همین كتاب – ص 148