مقاله بررسی جامع خودشناسی

مقاله بررسی جامع خودشناسی

مقاله بررسی جامع خودشناسی

مقاله بررسی جامع خودشناسی

دسته بندی علوم انسانی
فرمت فایل doc
حجم فایل 53 کیلو بایت
تعداد صفحات 82
برای دانلود فایل روی دکمه زیر کلیک کنید
دریافت فایل

مقاله بررسی جامع خودشناسی در 82 صفحه ورد قابل ویرایش

خود شناسی

پذیرش

جوانان

نظرات

همدستان

اختیار

حصارها

صورتحساب‌ها

بدن

كسب و كار

اتومبیل

تحت مراقبت

تغییر افكارمان

كودك ناهنجار

كودكان

روشنی

جامعه

تشابه

آگاهی

رؤیاها

شغل

روشنفكری

افزایش آگاهی

مكفی برای همه

توقعات

خانواده

گم گشتگی

احساسات

دارایی

ساختن

بخشش

بخشیدن و پذیرفتن

گناه

بالاترین خوبی

تعطیلات

خلق و خو

گرسنگی

مصونیت

درآمد

شخصیت

از دست دادن

سودایی والاتر

زیركی

مشكلات مادی

سوگواری

نگاه تازه

اخبار

درد

والدین

شكیبایی

قدرت

خوشبختی

هدف

خویشاوندان

خشم

مسئولیت

خویشتن دوستی

گفتگو با خود

پرورش روحانی

قوانین روحانی

اندیشة ناخودآگاه

حمایت كردن

گروهها‌ ی پشتیبان

من، در جهان عشق و پذیرش ساكنم.

پذیرش

من، به راحتی می‌پذیرم

اگر بخواهم، همان گونه كه هستم خود را بپذیرم، پس باید به این راضی باشم كه دیگران را نیز، همانطور كه هستند بپذیرم. ما همیشه می‌خواهیم كه والدینمان را مثل خودمان بپذیریم و تاكنون نیز نتوانسته‌ایم آنها را همانگونه كه هستند پذیرا باشیم. پذیرش، به خودمان و به دیگران این توانایی را می‌بخشد كه خودمان باشیم. این خودخواهانه است كه برای دیگران سنجیده شود. ما می‌توانیم فقط برای خودمان بسنجیم. و حتی از این پس، می‌خواهیم كه آنها بیشتر شبیه راهنما باشند تا سنجش. هر چه بیشتر بتوانیم خود پذیری را تمرین كنیم، عادت‌هایی را كه نمی‌توانند برای ما مفید باشند، راحت‌تر از بین می‌بریم. و برای ما ساده است كه در فضایی عاشقانه پرورش یافته و تغییر كنیم.

من، قدرتم را می‌طلبم و به آن سوی همة محدودیت‌ها می‌روم.

اعتیاد

من خود را می‌بخشم و آزاد می‌نمایم.

اعتیاد، عادت عمیق داشتن به چیزهایی است كه خارج از موجودیت من است. می‌توانم به انواع داروها، الكل، سكس و سیگار اعتیاد داشته باشم؛ به سرزنش كردن، پیش داوری، بیماری، مقروض بودن، حقارت و بدگمانی نیز معتاد باشم. اما از جهتی، می‌توانم به فراسوی همة این عادت‌ها نیز حركت كنم. اعتیاد، قدرتم را تا حد یك عادت پلید یا یك ذات مقدس پیش می‌برد. من می‌توانم قدرتم را پس بگیرم. و این، همان لحظة بازپس گرفتن قدرت است! من انتخاب می‌كنم كه عادت مثبت خود را، كه زندگی اینجاست برای من، افزایش دهم. من می‌خواهم خودم را ببخشم و شروع به حركت كنم. من، روحی جاودان دارم كه همواره با من است و اكنون اینجاست… با من. من، آرام و رهایم، و زیستی دوباره را به خاطر بیاورم آنگونه كه عهادت كهنة غلط را از خود دور كنم و عاداتی تازه و روشن را تمرین كنم.

زندگی به من عشق می‌ورزد و من در امنیت هستم.

جوانان

من، آزادانه گفتگو می‌كنم.

من در امنیت و آرامش پرورش یافتم. من، به آموختن، پرورش یافتن و تغییر كردن، عشق می‌ورزم و در این میان، احساس امنیت می‌كنم، زیرا می‌دانم كه تغییر یافتن، قسمتی طبیعی از زندگی است. شخصیت من، قابل انعطاف است و با جریان زندگی حركت، برایم ساده. وجود درونی من، سازگار است، با این حال در هر حادثه و تجربه‌ای، در امنیت و آرامشم. وقتی كودكی بیش نبودم، نمی‌دانستم كه آینده برایم چه خواهد آورد. و اكنون نیز كه سفرم را به سوی سالمندی آغاز كرده‌ام، می‌دانم كه فردا یعنی ندانسته‌ها و اسراری سر به مهر. من این را انتخاب كردم كه باور كنم در امنیت و آرامش پرورش یافتم و عهده دار زندگی خود هستم. نخستین فعالیت بزرگسالی‌ام، آموختن این است كه بی‌چون و چرا به خود عشق بورزم زیرا دیگر می‌توانم به هر آنچه ممكن است آینده برایم بیامورد، دست بیابم.

v من، نظراتم را، عاقلانه به كار می‌بندم.

نظرات

در آغاز، سخن وجود دارد.

هر اندیشه‌ای كه در ذهن دارم و هر جمله‌ای كه بر زبان می‌آورم، یك نظر به حساب می‌آید، آن نظرات یا منفی است یا مثبت. نظر مثبت، اتفاق مثبت می‌آفریند و نظر منفی، اتفاق منفی، با كاشتن بذر گوجه فرنگی، فقط بوتة گوجه فرنگی سبز و پرورش خواهد یافت و از یك میوة بلوط، فقط درخت بلوط رشد خواهد كرد، و با بزرگ شدن توله سگ، فقط یك سگ به وجود می‌آید. پس اگر ما دربارة خودمان یا زندگیمان، حرف‌های منفی بزنیم، فقط حوادث یا اتفاقات منفی به بار خواهد آمد. بنابراین اكنون بر می‌خیزیم، و به آن سوی عادت‌های خانواده‌ام كه زندگی را در مسیری منفی می‌دیدند حركت می‌كنم. نظر تازة من، فقط گفتن از خوبی هایی است كه در زندگی‌ام وجود دارد. از این پس، فقط خوبی به سوی من خواهد آمد.

v ادعای من مهم نیست، می‌دانم كه محبوب هستم.

همدستان

این نیز می‌گذرد، و ما پرورش كرده از آن آن سود خواهیم برد.

ما، بی‌هیچ و راهنمایی، مسیر آب‌ها را لفظاً در نوردیده‌ایم. و در این مسیر، هر گرفتار شده‌ای، با دانش و فهمی كه در این نقطه زا زمان و فضا دارد، بهترین كاری كه می‌تواند، انجام می‌دهد. به خودتان افتخار كنید. زیرا توانایی انجام شما، بیشتر از آن چیزی است كه فكر می‌كنید. به خاطر داشته باشید كه هر كسی در هر نقطه از این سیاره كه باشد، بهبود یافتة دردی است كه ما توانایی خلق ان را داشته و داریم. بهبود وشفا باید خواسته شود. مهم نیست كه شما به چه زبانی صحبت می‌كنید؛ عشق از طریق قلب با ما سخن می‌گوید. زمان، هر روز و به آرامی می‌گذرد و احساس می‌كند كه عشق از قلبتان به سوی دست‌ها و پاهایتان و از میان همة اعضای بدنتان جاری است عشق، قدرتی شفابخش است. عشق همة درها را می‌گشاید. عشق، قدرتی همیشه آماده و جهانی است كه برای كمك رساندن به ما، برای پیروز شدن بر هر ادعایی در زندگیمان، اینجا است. قلبتان را بگشاید. بگذارید عشق جریان یابد، برابری خویش را با آن قدرتی كه شما را آفریده، احساس كنید.

v من در جهان خود، اختیار كامل دارم.

اختیار

من، حاكم زندگی خویش هستم.

هیچ كس، هیچ جا، یا هیچ چیزی قدرتی فراتر از من ندارد، زیرا من، تنها اندیشنده در ذهن خویش هستم. چونان كودكی، نشانه‌های اختیار خدایان را پذیرفتم. اكنون می‌آموزم كه قدرتم را باز پس گیرم و نشان اختیار خویش باشم؛ و نیز خود را چون مسئولی قدرتمند بپذیرم. آنچنانكه هر صبح می‌اندیشم، خرد درونی خویش را احساس می‌كنم. مدرسة زندگی، عمیق‌ترین و كامل‌ترین مدرسه‌ای است كه خود را در آن، آموزگار و آموزنده می‌یابیم. ما هر یك، در این مدرسه می‌آییم تا چیزهایی را یاد بدهیم و چیزهایی دیگری را یاد بگیریم و چون به اندیشه‌های خویش گوش می‌سپاریم، ذهنم را به سوی اعتماد به خرد درونی‌ام هدایت می‌كنم. پرورش دهید، آغاز كنید و واگذارید همة كارهای روی این گرة خاكیتان را به سوی سرچشمة الی‌تان همه چیز خوب است.

توقعات

فقط همانی باش كه هستی.

من، خود را با شرایط كنونی دوست دارم و می‌پذیرم. در همین موقعیت، برای قمست‌های درونی بدنم آرامش احساس می‌كنم، و این حس را دارم كه عضلات گردنم به راحتی و نرمی كار خود را انجام می‌دهند.

پیش از این، در برابر عشق و مقبولیت مقاومت می‌كردم و بر این عقیده بودم كه باید وزنم را كم كنم، شغلی در ردة بالا داشته باشم، عاشق شوم، پول یا هر چیز دیگری كه لازم است به دست آورم. چیزی كه اتفاق افتاد این بود: وقتی وزنم كم شد و ثروت زیادی به دست‌ آوردم، باز هم هیچ علاقه‌ای به خود نداشتم. لیست دیگری برای خود درست كردم. این بار، توقعات و انتظاراتی را كه از خود داشتم، از لیست حذف كردم. دیگر قدرتی شگفت انگیز وجود دارد. از اینكه فقط همانی باشم كه هستم، شور و لذت فراوانی در خود احساس می‌كنم.

v من، برای این مدت عمر، بهترین والدین را انتخاب كردم.

خانواده

همة زندگی، بخشی از خانواده‌ام هستند.

من، همة خانواده‌ام را، چه آنهایی كه زنده‌اند، و چه آنهایی كه مرده‌اند، در یك سیكل دوست داشتنی قرار می‌دهم. منم ثابت می‌كنم كه تجربیاتی سوزون و جالب هستند كه برای همة ما مفهوم و معنی خاصی دارند. با آنها احساس خوشبختی می‌كنم و وقتی همه چیز دوست داشتنی است، دور هم جمع می‌شویم. پیشینیان ما كه قبل از ما می‌زیستند، از دانش و معلوماتی كه داشتند به بهترین شكل استفاده می‌كردند، و بچه‌هایی كه هنوز به دنیا نیامده‌اند، اعتراضات تازه‌ای پیش رو خواهند داشت كه با فهم و درك خود، بهترین را انجام خواهند داد. هر روزی كه می‌گذرد، نسبت به اینكه از محدودیت‌های خانوادة قدیمی‌رها شده و به سوی توازنی الهی چشم بگشایم، احساس وظیفة بیشتری می‌كنم. برای من، با هم بودن خانواده، فرصتی است برای تقسیم دردها و دلسوزی نسبت به هم.

v من، امنیت را در هر نقطه از این جهان احساس می‌كنم.

ترس

من در امنیت هستم.

در هر لحظه از زمان، فرصت داریم كه ترس یا محبت را انتخاب كنیم. در لحظه‌های ترس، خورشید را به یاد می‌آورم، زیرا حتی هنگامی كه ابرها برای لحظه‌ای آنرا می‌پوشانند، باز هم می‌درخشد و می‌تابد. مثل خورشید، قدرت بیكارنی وجود دارد كه حتی اگر ابرهای افكار پلید و منفی موقتاً آنرا پنهان كند، باز هم بر من می‌تابد. من، دوست دارم كه نور و روشنایی را به یاد بیاورم، زیرا در نور، احساس اطمینان می‌كنم. وقتی ترس فرا می‌رسد، می‌خواهم آنرا چون ابرهای گذرنده در آسمان ببینم و بگذارم كه به راه خود برود. من با ترس خود بیگانه‌ام. من در زندگی، امنیت دارم، بی‌آنكه از خود محافظت كنم یا به دفاع از خود برخیزم. می‌دانم كه آنچه در قلب‌هایمان می‌گذرد، بسیار مهم است. پس شروع می‌كنم تا هر روز، در سكوتی دلنشین با قلبم هماهنگ شوم. وقتی احساس ترس می‌كنم، دروازة قلبم را می‌گشایم تا عشق، ترس را محو و نابود كند.

v من نمی‌توانم گم گشته، تنها یا منزوی باشم، زیرا در آگاهی الهی ساكن هستم.

گم گشتگی

فقط یك آگاهی وجود دارد.

وقتی احساس گم گشتگی می‌كنم یا وقتی چیزهایی را كه نیاز دارم گم می‌شوند، افكار پریشانم را متوقف می‌كنم و به آگاهی درونی‌ام نزدیك می‌شوم زیرا می‌دانم كه تاكنون چیزی در اندیشة گم نشده است. این آگاهی همه چا ودر هر چیزی كه در اطرافمان هست وجود دارد؛ حتی در آنچه كه من در جستجویش هستم و در درون من، اینجا و هم اكنون با صراحت می‌گویم آن آگاهی كل، در تسلسل كامل زمان – مكان به سوی من و برای آنچه هستم می‌آید. من هرگز گرفتار چیزی نمی‌شوم. در طول روز ، اتفاق افتاده كه بارها از هویت محدود خود رها شده و به اصل خویش روی آورده‌ام؛ بیان با شكوه الهی از زندگی كه به وسیلة یك آگاهی مهربان و لاینتناهی آفریده است. همه چیز خوب است.

v ما احساسات خود را بر اساس تفكراتی كه انتخاب می‌كنیم می‌آفرینیم. ما می‌توانیم انتخابات متفاوتی داشته و تجربه‌های مختلفی خلق كنیم.

احساسات

احساسات، اندیشه‌های جاری در بدن‌هایمان هستند.

ما قادریم كه‌آنچه را حس می‌كنیم بهبود بخشیم، پس بایدبه خودمان اجازه بدهیم كه احساساتمان را حس كنیم. بسیاری از مردم، داوری‌هایشان را بر اساس احساساتشان انجام می‌دهند. آنها حس می‌كنند كه «نباید» عصبانی باشند اما هستند. آنها در جستجوی راهی هستند كه با احساساتشان معامله كنند. راه‌های مناسب بسیاری برای بیان احساسات وجود دارد شما می‌توانید بالش‌ها را كتك بزنید، بر سر ماشین فریاد بزنید، بدوید و تنیس بازی كنید. وقتی عصبانی هستید، صدمه دیده‌اید‌ای كسی شما را ترسانده، می‌توانید مقابل آیینه بایستید و با مردم یك گفتگوی جنجالی داشته باشد. وقتی مقابل آیینه می‌ایستید، تصویری از مردم، مقابل شما قرار می‌گیرد. پس به آنها بگویید كه واقعاً چه احساسی دارید. همه چیز را از دورن خود بیرون بریزید و با چیزهایی مثل: «خب! كاریست كه شده شما را می‌بخشم و می‌گذارم كه برودید. حالا كه این اتفاق افتاده، نظرم راجع به خودم چیست؟ چه می توانستم بكنم كه در این مدتن، با عصبانیت واكنش نشان ندهم؟» به این، برای نزده بودن، یك زمان باور نكردنی است. وقتی درست‌های زندگی را می‌آموزید و از آن می‌‌گذرید، با خود به نرمی رفتار كنید.

v من از نظر مالی، آرامش دارم.

دارایی

من، به اوج ثروت می‌رسم.

من دوست دارم كه درآمدن همواره افزایش یابد، و مهم نیست كه روزنامه‌ها واقتصاددانان می‌گویند. من به آن سوی درآمد كنونی‌ام حركت كرده و به اوج درآمدی كه پیش‌بنی می‌كنم. خواهم رفت. به راهنمایی‌های مردم كه می‌گویند «تا كجا پیش برو» و یا«چه كارهایی بكن» هیچ كاری ندارم. من به راحتی، تا آن سوی درآمد پدر و مادرم می‌روم. آگاهی من از علم اقتصاد، همواره رو به افزایش است و عقاید و نظرات جدید را نیز درك می‌كنم. عقایدی كه راه‌های جدیدی برای زندگی كردن واقعی، همراه با ثروت، آرامش و زیبایی را نشان می‌دهد. استعدادها و توانایی‌هایم بیش از حد، خوب بوده و با توجه به نیازهایی كه از دنیا دارم، برایم بسیار شادی‌ ‌آفرین است. من همة احساساتی را كه به سوم نیست كنار می‌گذارم به سوی پذیرفتن موقعیتی جدید كه در خود امنیت مالی نهفته دارد، حركت می‌كنم.

توقعات

فقط همانی باش كه هستی.

من، خود را با شرایط كنونی دوست دارم و می‌پذیرم. در همین موقعیت، برای قمست‌های درونی بدنم آرامش احساس می‌كنم، و این حس را دارم كه عضلات گردنم به راحتی و نرمی كار خود را انجام می‌دهند.

پیش از این، در برابر عشق و مقبولیت مقاومت می‌كردم و بر این عقیده بودم كه باید وزنم را كم كنم، شغلی در ردة بالا داشته باشم، عاشق شوم، پول یا هر چیز دیگری كه لازم است به دست آورم. چیزی كه اتفاق افتاد این بود: وقتی وزنم كم شد و ثروت زیادی به دست‌ آوردم، باز هم هیچ علاقه‌ای به خود نداشتم. لیست دیگری برای خود درست كردم. این بار، توقعات و انتظاراتی را كه از خود داشتم، از لیست حذف كردم. دیگر قدرتی شگفت انگیز وجود دارد. از اینكه فقط همانی باشم كه هستم، شور و لذت فراوانی در خود احساس می‌كنم.

v من، برای این مدت عمر، بهترین والدین را انتخاب كردم.

خانواده

همة زندگی، بخشی از خانواده‌ام هستند.

من، همة خانواده‌ام را، چه آنهایی كه زنده‌اند، و چه آنهایی كه مرده‌اند، در یك سیكل دوست داشتنی قرار می‌دهم. منم ثابت می‌كنم كه تجربیاتی سوزون و جالب هستند كه برای همة ما مفهوم و معنی خاصی دارند. با آنها احساس خوشبختی می‌كنم و وقتی همه چیز دوست داشتنی است، دور هم جمع می‌شویم. پیشینیان ما كه قبل از ما می‌زیستند، از دانش و معلوماتی كه داشتند به بهترین شكل استفاده می‌كردند، و بچه‌هایی كه هنوز به دنیا نیامده‌اند، اعتراضات تازه‌ای پیش رو خواهند داشت كه با فهم و درك خود، بهترین را انجام خواهند داد. هر روزی كه می‌گذرد، نسبت به اینكه از محدودیت‌های خانوادة قدیمی‌رها شده و به سوی توازنی الهی چشم بگشایم، احساس وظیفة بیشتری می‌كنم. برای من، با هم بودن خانواده، فرصتی است برای تقسیم دردها و دلسوزی نسبت به هم.

v من، امنیت را در هر نقطه از این جهان احساس می‌كنم.

ترس

من در امنیت هستم.

در هر لحظه از زمان، فرصت داریم كه ترس یا محبت را انتخاب كنیم. در لحظه‌های ترس، خورشید را به یاد می‌آورم، زیرا حتی هنگامی كه ابرها برای لحظه‌ای آنرا می‌پوشانند، باز هم می‌درخشد و می‌تابد. مثل خورشید، قدرت بیكارنی وجود دارد كه حتی اگر ابرهای افكار پلید و منفی موقتاً آنرا پنهان كند، باز هم بر من می‌تابد. من، دوست دارم كه نور و روشنایی را به یاد بیاورم، زیرا در نور، احساس اطمینان می‌كنم. وقتی ترس فرا می‌رسد، می‌خواهم آنرا چون ابرهای گذرنده در آسمان ببینم و بگذارم كه به راه خود برود. من با ترس خود بیگانه‌ام. من در زندگی، امنیت دارم، بی‌آنكه از خود محافظت كنم یا به دفاع از خود برخیزم. می‌دانم كه آنچه در قلب‌هایمان می‌گذرد، بسیار مهم است. پس شروع می‌كنم تا هر روز، در سكوتی دلنشین با قلبم هماهنگ شوم. وقتی احساس ترس می‌كنم، دروازة قلبم را می‌گشایم تا عشق، ترس را محو و نابود كند.

v من نمی‌توانم گم گشته، تنها یا منزوی باشم، زیرا در آگاهی الهی ساكن هستم.

گم گشتگی

فقط یك آگاهی وجود دارد.

وقتی احساس گم گشتگی می‌كنم یا وقتی چیزهایی را كه نیاز دارم گم می‌شوند، افكار پریشانم را متوقف می‌كنم و به آگاهی درونی‌ام نزدیك می‌شوم زیرا می‌دانم كه تاكنون چیزی در اندیشة گم نشده است. این آگاهی همه چا ودر هر چیزی كه در اطرافمان هست وجود دارد؛ حتی در آنچه كه من در جستجویش هستم و در درون من، اینجا و هم اكنون با صراحت می‌گویم آن آگاهی كل، در تسلسل كامل زمان – مكان به سوی من و برای آنچه هستم می‌آید. من هرگز گرفتار چیزی نمی‌شوم. در طول روز ، اتفاق افتاده كه بارها از هویت محدود خود رها شده و به اصل خویش روی آورده‌ام؛ بیان با شكوه الهی از زندگی كه به وسیلة یك آگاهی مهربان و لاینتناهی آفریده است. همه چیز خوب است.

v ما احساسات خود را بر اساس تفكراتی كه انتخاب می‌كنیم می‌آفرینیم. ما می‌توانیم انتخابات متفاوتی داشته و تجربه‌های مختلفی خلق كنیم.

احساسات

احساسات، اندیشه‌های جاری در بدن‌هایمان هستند.

ما قادریم كه‌آنچه را حس می‌كنیم بهبود بخشیم، پس بایدبه خودمان اجازه بدهیم كه احساساتمان را حس كنیم. بسیاری از مردم، داوری‌هایشان را بر اساس احساساتشان انجام می‌دهند. آنها حس می‌كنند كه «نباید» عصبانی باشند اما هستند. آنها در جستجوی راهی هستند كه با احساساتشان معامله كنند. راه‌های مناسب بسیاری برای بیان احساسات وجود دارد شما می‌توانید بالش‌ها را كتك بزنید، بر سر ماشین فریاد بزنید، بدوید و تنیس بازی كنید. وقتی عصبانی هستید، صدمه دیده‌اید‌ای كسی شما را ترسانده، می‌توانید مقابل آیینه بایستید و با مردم یك گفتگوی جنجالی داشته باشد. وقتی مقابل آیینه می‌ایستید، تصویری از مردم، مقابل شما قرار می‌گیرد. پس به آنها بگویید كه واقعاً چه احساسی دارید. همه چیز را از دورن خود بیرون بریزید و با چیزهایی مثل: «خب! كاریست كه شده شما را می‌بخشم و می‌گذارم كه برودید. حالا كه این اتفاق افتاده، نظرم راجع به خودم چیست؟ چه می توانستم بكنم كه در این مدتن، با عصبانیت واكنش نشان ندهم؟» به این، برای نزده بودن، یك زمان باور نكردنی است. وقتی درست‌های زندگی را می‌آموزید و از آن می‌‌گذرید، با خود به نرمی رفتار كنید.

v من از نظر مالی، آرامش دارم.

دارایی

من، به اوج ثروت می‌رسم.

من دوست دارم كه درآمدن همواره افزایش یابد، و مهم نیست كه روزنامه‌ها واقتصاددانان می‌گویند. من به آن سوی درآمد كنونی‌ام حركت كرده و به اوج درآمدی كه پیش‌بنی می‌كنم. خواهم رفت. به راهنمایی‌های مردم كه می‌گویند «تا كجا پیش برو» و یا«چه كارهایی بكن» هیچ كاری ندارم. من به راحتی، تا آن سوی درآمد پدر و مادرم می‌روم. آگاهی من از علم اقتصاد، همواره رو به افزایش است و عقاید و نظرات جدید را نیز درك می‌كنم. عقایدی كه راه‌های جدیدی برای زندگی كردن واقعی، همراه با ثروت، آرامش و زیبایی را نشان می‌دهد. استعدادها و توانایی‌هایم بیش از حد، خوب بوده و با توجه به نیازهایی كه از دنیا دارم، برایم بسیار شادی‌ ‌آفرین است. من همة احساساتی را كه به سوم نیست كنار می‌گذارم به سوی پذیرفتن موقعیتی جدید كه در خود امنیت مالی نهفته دارد، حركت می‌كنم.

v عشق یعنی همة نیاز من به ساختن دنیایم.

ساختن

توقعات

فقط همانی باش كه هستی.

من، خود را با شرایط كنونی دوست دارم و می‌پذیرم. در همین موقعیت، برای قمست‌های درونی بدنم آرامش احساس می‌كنم، و این حس را دارم كه عضلات گردنم به راحتی و نرمی كار خود را انجام می‌دهند.

پیش از این، در برابر عشق و مقبولیت مقاومت می‌كردم و بر این عقیده بودم كه باید وزنم را كم كنم، شغلی در ردة بالا داشته باشم، عاشق شوم، پول یا هر چیز دیگری كه لازم است به دست آورم. چیزی كه اتفاق افتاد این بود: وقتی وزنم كم شد و ثروت زیادی به دست‌ آوردم، باز هم هیچ علاقه‌ای به خود نداشتم. لیست دیگری برای خود درست كردم. این بار، توقعات و انتظاراتی را كه از خود داشتم، از لیست حذف كردم. دیگر قدرتی شگفت انگیز وجود دارد. از اینكه فقط همانی باشم كه هستم، شور و لذت فراوانی در خود احساس می‌كنم.

v من، برای این مدت عمر، بهترین والدین را انتخاب كردم.

خانواده

همة زندگی، بخشی از خانواده‌ام هستند.

من، همة خانواده‌ام را، چه آنهایی كه زنده‌اند، و چه آنهایی كه مرده‌اند، در یك سیكل دوست داشتنی قرار می‌دهم. منم ثابت می‌كنم كه تجربیاتی سوزون و جالب هستند كه برای همة ما مفهوم و معنی خاصی دارند. با آنها احساس خوشبختی می‌كنم و وقتی همه چیز دوست داشتنی است، دور هم جمع می‌شویم. پیشینیان ما كه قبل از ما می‌زیستند، از دانش و معلوماتی كه داشتند به بهترین شكل استفاده می‌كردند، و بچه‌هایی كه هنوز به دنیا نیامده‌اند، اعتراضات تازه‌ای پیش رو خواهند داشت كه با فهم و درك خود، بهترین را انجام خواهند داد. هر روزی كه می‌گذرد، نسبت به اینكه از محدودیت‌های خانوادة قدیمی‌رها شده و به سوی توازنی الهی چشم بگشایم، احساس وظیفة بیشتری می‌كنم. برای من، با هم بودن خانواده، فرصتی است برای تقسیم دردها و دلسوزی نسبت به هم.

v من، امنیت را در هر نقطه از این جهان احساس می‌كنم.

ترس

من در امنیت هستم.

در هر لحظه از زمان، فرصت داریم كه ترس یا محبت را انتخاب كنیم. در لحظه‌های ترس، خورشید را به یاد می‌آورم، زیرا حتی هنگامی كه ابرها برای لحظه‌ای آنرا می‌پوشانند، باز هم می‌درخشد و می‌تابد. مثل خورشید، قدرت بیكارنی وجود دارد كه حتی اگر ابرهای افكار پلید و منفی موقتاً آنرا پنهان كند، باز هم بر من می‌تابد. من، دوست دارم كه نور و روشنایی را به یاد بیاورم، زیرا در نور، احساس اطمینان می‌كنم. وقتی ترس فرا می‌رسد، می‌خواهم آنرا چون ابرهای گذرنده در آسمان ببینم و بگذارم كه به راه خود برود. من با ترس خود بیگانه‌ام. من در زندگی، امنیت دارم، بی‌آنكه از خود محافظت كنم یا به دفاع از خود برخیزم. می‌دانم كه آنچه در قلب‌هایمان می‌گذرد، بسیار مهم است. پس شروع می‌كنم تا هر روز، در سكوتی دلنشین با قلبم هماهنگ شوم. وقتی احساس ترس می‌كنم، دروازة قلبم را می‌گشایم تا عشق، ترس را محو و نابود كند.

v من نمی‌توانم گم گشته، تنها یا منزوی باشم، زیرا در آگاهی الهی ساكن هستم.

گم گشتگی

فقط یك آگاهی وجود دارد.

وقتی احساس گم گشتگی می‌كنم یا وقتی چیزهایی را كه نیاز دارم گم می‌شوند، افكار پریشانم را متوقف می‌كنم و به آگاهی درونی‌ام نزدیك می‌شوم زیرا می‌دانم كه تاكنون چیزی در اندیشة گم نشده است. این آگاهی همه چا ودر هر چیزی كه در اطرافمان هست وجود دارد؛ حتی در آنچه كه من در جستجویش هستم و در درون من، اینجا و هم اكنون با صراحت می‌گویم آن آگاهی كل، در تسلسل كامل زمان – مكان به سوی من و برای آنچه هستم می‌آید. من هرگز گرفتار چیزی نمی‌شوم. در طول روز ، اتفاق افتاده كه بارها از هویت محدود خود رها شده و به اصل خویش روی آورده‌ام؛ بیان با شكوه الهی از زندگی كه به وسیلة یك آگاهی مهربان و لاینتناهی آفریده است. همه چیز خوب است.

v ما احساسات خود را بر اساس تفكراتی كه انتخاب می‌كنیم می‌آفرینیم. ما می‌توانیم انتخابات متفاوتی داشته و تجربه‌های مختلفی خلق كنیم.

احساسات

احساسات، اندیشه‌های جاری در بدن‌هایمان هستند.

ما قادریم كه‌آنچه را حس می‌كنیم بهبود بخشیم، پس بایدبه خودمان اجازه بدهیم كه احساساتمان را حس كنیم. بسیاری از مردم، داوری‌هایشان را بر اساس احساساتشان انجام می‌دهند. آنها حس می‌كنند كه «نباید» عصبانی باشند اما هستند. آنها در جستجوی راهی هستند كه با احساساتشان معامله كنند. راه‌های مناسب بسیاری برای بیان احساسات وجود دارد شما می‌توانید بالش‌ها را كتك بزنید، بر سر ماشین فریاد بزنید، بدوید و تنیس بازی كنید. وقتی عصبانی هستید، صدمه دیده‌اید‌ای كسی شما را ترسانده، می‌توانید مقابل آیینه بایستید و با مردم یك گفتگوی جنجالی داشته باشد. وقتی مقابل آیینه می‌ایستید، تصویری از مردم، مقابل شما قرار می‌گیرد. پس به آنها بگویید كه واقعاً چه احساسی دارید. همه چیز را از دورن خود بیرون بریزید و با چیزهایی مثل: «خب! كاریست كه شده شما را می‌بخشم و می‌گذارم كه برودید. حالا كه این اتفاق افتاده، نظرم راجع به خودم چیست؟ چه می توانستم بكنم كه در این مدتن، با عصبانیت واكنش نشان ندهم؟» به این، برای نزده بودن، یك زمان باور نكردنی است. وقتی درست‌های زندگی را می‌آموزید و از آن می‌‌گذرید، با خود به نرمی رفتار كنید.

v من از نظر مالی، آرامش دارم.

دارایی

من، به اوج ثروت می‌رسم.

من دوست دارم كه درآمدن همواره افزایش یابد، و مهم نیست كه روزنامه‌ها واقتصاددانان می‌گویند. من به آن سوی درآمد كنونی‌ام حركت كرده و به اوج درآمدی كه پیش‌بنی می‌كنم. خواهم رفت. به راهنمایی‌های مردم كه می‌گویند «تا كجا پیش برو» و یا«چه كارهایی بكن» هیچ كاری ندارم. من به راحتی، تا آن سوی درآمد پدر و مادرم می‌روم. آگاهی من از علم اقتصاد، همواره رو به افزایش است و عقاید و نظرات جدید را نیز درك می‌كنم. عقایدی كه راه‌های جدیدی برای زندگی كردن واقعی، همراه با ثروت، آرامش و زیبایی را نشان می‌دهد. استعدادها و توانایی‌هایم بیش از حد، خوب بوده و با توجه به نیازهایی كه از دنیا دارم، برایم بسیار شادی‌ ‌آفرین است. من همة احساساتی را كه به سوم نیست كنار می‌گذارم به سوی پذیرفتن موقعیتی جدید كه در خود امنیت مالی نهفته دارد، حركت می‌كنم.

v عشق یعنی همة نیاز من به ساختن دنیایم.

ساختن