تاریخچه عدد – رشته معماری

تاریخچه عدد – رشته معماری

تاریخچه عدد – رشته معماری

تاریخچه عدد - رشته معماری

دسته بندی معماری
فرمت فایل doc
حجم فایل 20 کیلو بایت
تعداد صفحات 19
برای دانلود فایل روی دکمه زیر کلیک کنید
دریافت فایل

موضوع تحقیق : عدد

رشته: معماری

فهرست

عنوان

صفحه

پیشگفتار

1

شمردن

3

عددها و نوشتن

13

منابع

20

پیشگفتار

مردمان روزگاران گذشته كه عدد را نمی شناختند و با عدد نویسی سروكار نداشتند ، چگونه می توانستند چیزها را بشمارند ؟ چقدر طول می كشید تا چوپانی برای شمردن هر یك از گوسفندهای گله اش یك نشانه به كار ببرد؟ شمردن و عدد نویسی چگونه پدید آمد ؟ چگونه سونیای هندی و یا صفر عربی به رقمهای عدد نویسی راه یافت و سبب پیشرفتهای بزرگ در علم و صنعت و بازرگانی نوین شد؟ چه شد كه امروز بی آنكه بیندیشیم ، از یكانها، دهگانها ، و صدگانها ،…. استفاده
می كنیم و عددها را هر قدر هم كه بزرگ باشند به آسانی می نویسیم و می خوانیم ؟

امروز عدد زبان علم و زندگی است بدون استفاده از عدد هیچ پیشرفتی در
زمینه های علمی و صنعتی و اجتماعی و حتی داد و ستد و گردش زندگانی روزانه آدمی امكانپذیر نیست.

آیزاك آسیموف دانشمند آمریكایی درباره اندیشه ها و تلاشهایی كه از دیرباز برای شمردن و عددنویسی و حساب كردن به كار رفته به پژوهش پرداخته است و از تاریخ پیشرفتهای آدمی با تكیه بر رگه های علمی این تلاش چندین هزار ساله كه به عدد نویسی و پدید آمدن ریاضیات نوین انجامید به زبانی ساده و گیرا سخن
می گوید .

این متن ترجمه و بازپرداختی است از آنچه آسیموف در این زمینه برای نوجوانان نوشته است چون كتاب بیشتر برای خواندگان انگلیسی زبان نوشته شده است ناگزیر بعضی از نكته های آن كنار گذاشته شد و بسیاری نكته ها بر آن افزوده شد تا برای نوجوانان زبان ایرانی سودمند تر و آموزنده تر باشد.

شمردن

هزاران سال پیش وقتی كه مردمان از یكدیگر می پرسیدند «چند تا ؟» یا
«چقدر ؟» پاسخ دادن به این پرسشها برایمان آسان نبود . نیاز به عدد داشتند تا بتوانند پاسخی درست به این گونه پرسشها بدهند .

فرض می كنیم كه مردمان آن روزگار می خواستند بدانند چندتا گوسفند دارند تا اطمینان پیدا كنند كه هیچ یك از گوسفندهایشان گم نشده است فرض می كنیم كه مردمان آن روزگار می خواستند بدانند از زمانی كه اتفاقی برایشان افتاده است چند روز گذشته است فرض می كنیم كه مردمان آن روزگار می خواستند بدانند چند نفر بیگانه وارد قبیله شان شده اند .

مردمان آن روزگار می توانستند برای پاسخ دادن به این گونه پرسشها به چیزی كه در دسترس داشتند اشاره كنند یا از آن نام ببرند اگر كسی از دیگری می پرسید « از آخرین باری كه قبیله ما خرسی را كشت چند روز می گذرد ؟» امكان داشت به او چنین پاسخ داده شود : « روزی و روز دیگر و روز دیگر و روزگیر و روز دیگر .»

چنین پاسخی گذشته از اینكه تا اندازه ای ناشیانه به نظر می آید به آسانی ممكن است آدمی را گمراه كند و شنونده پاسخ درست را نیابد .

مردمان آن روزگار می توانستند برای پاسخ دادن به این گونه پرسشها چیزی را با چیز دیگری بسنجند و پاسخی بهتر و روشنتر بدهند . می توانستند نگاهی به مجموعه درختهایی كه در همان نزدیكی كنار رودخانه دیگر و درخت دیگر و درخت دیگر .مردمان آن روزگار با استفاده از چنین سنجشی می توانستند به پرسشی كه از آنها شده بود چنین پاسخ بدهند: « به آن درختها نگاه كن ، از آخرین باری كه قبیله ما خرسی را كشت روزهایی برابر با درختهایی كه در آنجا دیده می شود می گذرد .»

پاسخ درست چنان پرسشی همین بود هر كسی با نگاه كردن به آن درختها
می توانست بفهمد كه چند روز گذشته است

ولی آیا همواره بخت یاری می كرد تاكسی كه از او چنین پرسشهایی شده است بتواند یكجا و به همان اندازه كه نیاز دارد درخت ،گل ، تخته سنگ ویا ستاره و مانند آنها بیابد وبه پرسشی كه از او شده است مجموعه دلخواه دسترسی داشته باشد تا به آنها اشاره كند و بگوید : « آنقدر » و یا « اینقدر » ؟

خیلی بهتر می شد اگر مردمان روزگاران گذشته می توانستند كاری كنند كه همواره مجموعه هایی از چیزها ، به شماره های گوناگون در دسترس داشته باشند آن وقت تگر از آنها می پرسیدند « چند تا ؟» یكی از آن مجموعه ها را كه درست برابر پاسخی بود كه می خواستند بدهند بر می گزیدند و به آن اشاره می كردند و می گفتند : « این قدر »

تقریبا همه كسانی كه می اندیشیدند داشتن چنین مجموعه هایی پاسخ دادن به این گونه پرسشها را آسان و روشن می كند چه بسا به یاد انگشتهای یك دستشان می افتادند .هیچ مجموعه ای به آسانی دست خود آدمی نمی تواند همواره در دسترس باشد

به دستهایمان نگاه كنیم هر دست انگشتی و انگشت دیگر و انگشت دیگر و انگشت دیگر دارد .مردمان روزگاران گذشته نیز می تواستند یكی از دستهایشان را بالا ببرند . به انگشتهای آن اشاره كنند و بگویند : « از آخرین باری كه قبیله ما خرسی را كشت روزهایی برابر با انگشتهای این دست من می گذرد »