تحقیق درمورد کوبیسم (معرفی کوبیسم) 29ص

تحقیق درمورد کوبیسم (معرفی کوبیسم) 29ص

تحقیق درمورد کوبیسم (معرفی کوبیسم) 29ص

تحقیق درمورد کوبیسم (معرفی کوبیسم) 29ص

دسته بندی صنایع دستی
فرمت فایل doc
حجم فایل 56 کیلو بایت
تعداد صفحات 29
برای فایل روی دکمه زیر کلیک کنید
دریافت فایل

توضیحات:

فایل تحقیق درمورد کوبیسم (معرفی کوبیسم ) دارای 29 صفحه در قالب Word قابل ویرایش

بخشی از متن :

کوبیسم

ماجراى كوبیسم از آنجا شروع شد كه نقاشانى نظیر پابلو پیكاسو و هانرى ماتیس نتوانستند با سطح دوبعدى و تخت بومها و صفحه هاى نقاشى كنار بیایند. آنها به این نتیجه رسیده بودند كه نقاشى، در بهترین و دقیق ترین حالت هم نمى تواند جهان بیرونى را آنگونه كه هست، به تصویر بكشد. براك، نقاش معاصر آنها، براى این مشكل یك راه حل خوب ارائه كرد. براك گفت : مشكل اساسى نقاشى این است كه وقتى ما خود هم یك تابلو با صورت یك نفر را بكشیم، مقابل آن مى نشینیم و تكان نمى خوریم. آیا بهتر نیست یك نقاش هنگام كشیدن پرتره كمى تكان بخورد و علاوه بر صورت، تمام رخ یك انسان، سه رخ، نیم رخ و حتى پشت سر او را هم نقاشى كند. براك و پیكاسو این ایده را مدتى در نقاشى هایشان به كار بستند و به موفقیت چشمگیرى دست یافتند.

تابلوهاى آنها بیشتر از آنكه شبیه نقاشى هاى كلاسیك باشد، به صفحه آینه خرد شده اى مى مانست كه منظره ها و صورتها را تكه تكه نشان مى دهد. اصطلاح كوبیسم (Cubism) در اصل به معناى «مكعب گرایى» است (این مكتب در فارسى به حجم گرایى ترجمه شد) مشهور است كه وقتى هانرى ماتیس از نمایشگاه تابلوهاى براك دیدن مى كرد، با دیدن نقاشى هاى او گفت: واى… چقدر مكعب كوچك… و از آن روز نقاشان این سبك تصمیم گرفتند مكتب خود را كوبیسم بنامند.

كوبیسم در هنرهاى دیگر نتوانست نمودى جدى پیدا كند. هنرهاى تجسمى همان طور كه از اسمشان پیداست، نیازى به حجم گرایى نقاشان احساس نمى كردند. مجسمه ها و معمارى خانه ها در سه بعد جریان داشتند و نمى شد بعد تازه اى به آنها افزود. اما مكتب كوبیسم، نویسنده ها و شاعران را مدتى به فكر برد. بسیارى از آنها به این فكر افتادند كه مى شود ایده اصلى مكتب كوبیسم را در نوشته هایشان به كار ببرند و هنگام توصیف صحنه ها، همه چیز را از یك نقطه به تصویر نكشند. مثلاً این شعر كوبیسمى را ببینید:

«اینك تویى در آمستردام با دخترى جوان كه تو زیبایش مى بینى و او زشت است»
شاعران كوبیسم از آنجا كه سعى مى كردند نگاههایى چندگانه را در آثارشان وارد كنند، به شاعران چرندگو مشهور شده اند. آنها قلم را روى كاغذ مى گذاشتند و سعى مى كردند بدون هیچ نظم منطقى دنیاى بیرون را توصیف كنند. آثار آنها شبیه آینه اى خرد شده است كه به سختى مى توان رابطه قطعات آن را با هم فهمید.
«چوپان اى برج ایفل گله پلها در این بامداد بع بع مى كنند»

این شعر از آپولینر، از شاعران اصلى مكتب كوبیسم است. آپولینر نویسنده اى بود كه با هیجان وارد هر مكتب و گروه مدرنى مى شد كه مى خواستند با هنجارها مبارزه كنند. آپولینر توانست مكتب شاعران كوبیست را نظام مند كند و براى آن بیایند بنویسد. در ادبیات كوبیسمى كه او معرفى مى كند، لفظ بر معنا و قالب بر محتوا برترى دارد. اهمیت دادن شاعران كوبیست به فرم و قالب تا آنجا پیش رفت كه آنها اشعار بى سر و ته شان را به شكل پروانه، قطره، سیگار برگ، قلب، ساعت و كراوات طراحى مى كردند و در روزنامه ها به چاپ مى رساندند.

برای مشخص شدن اهمیت کوبیسم باید به زمان گوستاوکوربه بازگردیم. این نقاش پس از آنکه دیوید و اینگرس به دوران ایده آلیسم مادی پایان دادند به جای هدر دادن وقتش با تکرارهای بیهوده در جهت رسیدن به رئالیسمی که می توان آن را در تمام کارهای مدرن مشاهده کرد شروع به تلاش نمود با این حال او همچنان از روشهای تصویری متداول استفاده می کرد. او به این نکته توجه نداشت که برای کشف یک رابطه حقیقی لازم است هزاران موضوع سطحی و ظاهری فدا گردد. او بدون کمترین تلاش فکری هرآنچه را که شبکیه چشمش به او می گفت می پذیرفت. او به این نکته توجه نداشت که آنچه ما از دنیا مشاهده می کنیم نتیجه تفکرات ماست و اینکه چیزهایی که بیشترین تاثیر را روی مادارند لزوماٌ از نظرحقایق تجسمی غنی ترین نیستند .

واقعیت چیزی عمیق ترو پیچیده تر از دستورالعمل های آکادمیک است. کوربه مانند کسی بود که برای اولین بار به اقیانوس می نگرد اما به جای آنکه به عمق آن توجه کند مسحور امواج آن می گردد. با این حال ما نمی توانیم وی را سرزنش کنیم چراکه خوشحالی امروزمان را به او مدیونیم.

دوارد مانه در جایگاهی بالاتر قرار دارد . رئالیسم او نیز در سطحی پایین تراز ایده آلیسم اینگرس است و ” المپیا” ی او در مقایسه با ” اودالیسک ” سنگین تر است. علت علاقه ما به این نقاش به خاطر آن است که شهامت این را داشت تا مرزهای سنتی را زیر پا بگذارد .آنچه در مورد او اهمیت دارد شیوه کار او است نه موضوعات آنها و همین شیوه زیبا و واقع گرایانه در چگونگی بیان آثارش وی را در زمره نقاشان برجسته رئالیسم قرار می دهد .

هر کس که سزان را درک کند به درک معنای کوبیسم نیز نزدیک خواهد بود. می توان اینطور گفت که تفاوت این مکتب با مکاتب قبلی در شدت و قوت آن است.
برای درک این حقیقت لازم است روند پیدایش و توسعه رئالیسم را از نظر بگذرانیم. روندی که با رئالـیسم سطحی کوربه آغاز و به رئالـیسم ژرف سزان ختم می گردد.

پس از مانه شکافی در حرکت به سوی رئالیسم پدید آمد و این جنبش به دو بخش رئالیسم سطحی و رئالیسم ژرف تقسیم گردید که اولی مربوط به امپرسیونیستها مانند مانه، سیسله و .. و دومی مربوط به سزان است. هنر امپرسیونیست ها دارای نوعی بیهودگی است . در این سبک سعی می شود با استفاده از رنگها زندگی خلق گردد، اما طرحهای به کار رفته از ارزش چندانی برخوردار نیستند. نقاشان این سبک حتی بیش از کوربه به شبکیه چشم خود متکی اند. البته آنان خود از این امر آگاه بودند ولی دلیل کار خودرا ناسازگاری قابلیتهای ذهنی وهنری عنوان می كردند .

حقیقت این است که نمیتوان یک حرکت را از عواملی که باعث به وجود آمدن آن میشوند جدا كرد. ما قصد نداریم بگوییم که حرکت امپرسیونیسم از ابتدا اشتباه بوده است. دچار تکرار شدن آفت هر هنری است و قانون زمان را در مورد یک هنر نقض می کند. مانه و پیروانش افق گسترده تری را درامپرسیونیسم پدید آوردند. آنها هیچگاه سعی نکردند نقاشی را به پدیده ای دکوراتیو، سمبلیک ویا اخلاقی تبدیل کنند. اگرچه آنها نقاشان بزرگی نبودند در هر حال نقاش بودند و همین برای ستایش آنها کافی است.

مردم سعی کرده اند از سزان یک نابغه بسازند. آنها بر این باورند که او چیزهای زیادی می دانست اما آنها را علناٌ ابراز نمی کرد، شاید چون همراهان خوبی نداشت. سزان جزء کسانی است که تاریخ را جهت می بخشند و درست نیست که وی را با ونگوگ یا گوگن مقایسه نمود. او با چشمانی نافذ به دنبال حقیقت ژرف بود و اگرچه خود به حیطه ای که درآن رئالیسم و روحانیت نورانی به هم می پیوندند نرسید، خود را وقف رسیدن به آن نمود. او به ما پویایی جهانی را می آموزد. ما از او یاد می گیریم که تغییر رنگها باعث تغییر ساختار سوژه می گردد و اینکه نقاشی کردن به معنای تقلید یک شیء با استفاده از خطوط و رنگها نیست بلکه هنر به وجود آوردن نوعی آگاهی تجسمی از جهان است .

هر کس که سزان را درک کند به درک معنای کوبیسم نیز نزدیک خواهد بود. می توان اینطور گفت که تفاوت این مکتب با مکاتب قبلی در شدت و قوت آن است. برای درک این حقیقت لازم است روند پیدایش و توسعه رئالیسم را از نظر بگذرانیم. روندی که با رئالیسم سطحی کوربه آغاز و به رئالیسم ژرف سزان ختم می گردد .

برخی معتقدند که چنین روندی چارچوب های سنتی را مخدوش می كند. سوال این است که این عده منطق خود را بر چه چیزی پایه گذاشته اند؟ تا آنجا که ما می دانیم آینده متعلق به این عده نیست؛ از طرف دیگر بسیار ساده لوحانه خواهد بود اگر منطق خود را بر پایه گذشته بنا کنیم. از آنجا که کوبیسم هنر نقاشی و مفهوم آن را به سمت جلو سوق می دهد، مکتبی کاملاً مشروع و معتبر است و امروزه تنها مفهوم ممکن از هنر تصویری را شامل می شود. به عبارت دیگر در حال حاضر کوبیسم خود نقاشی است.

در اینجا قصد داریم یک سوء تفاهم رایج را تصحیح نماییم. بسیاری از مردم تصور می کنند که نقاشان تازه کار باید بیشتر توجه خود را معطوف به نقاشی دکوراتیو نمایند، اما ایشان از مضرات محدود بودن به آن آگاه نیستند. نقاشی دکوراتیو شامل ارتباطی ظاهری بین خطوط و رنگها از یک طرف و یک شیء از طرف دیگر است و هدف از آن تنها جلب رضایت ذهن بیننده از مشاهده آن است. اما نقاشی دکوراتیو تنها یک وسیله است. هدف از یک اثر هدایت ذهن بیننده به ژرفای قوهتخیلش و کمک به وی جهت شناخت هستی است. مطمئنا در اینجا هدف ما بی ارزش کردن نقاشی دکوراتیو نیست.

در نقاشی دیواری موضوعاتی ساده با استفاده از رنگهای مختلف به تصویر کشیده می شود.چنین اثری دارای ریتمی ساده، ظاهری رنگارنگ اما کاملا سطحی است. نقاشی با رنگ روغن به ما این اجازه را می دهد که کیفیت هایی چون عمق، تراکم و طول زمان را به نمایش بگذاریم. در این حالت اثر دارای ریتمی پیچیده تراست. نتیجه ای که از این مقایسه میتوان گرفت این است که نقاشانی که به جنبه های دکوراتیو اثر توجه بیشتری نشان می دهند احتمالا به نوعی در پی جبران ضعف خود اند.

آیا دشواریی که مخاطبان آثار نقاشی در درک آنها دارند ناشی از شرایط کنونی است؟ در اینجا ناگزیریم درستی این مطلب را اذعان نماییم. اما باید به این نکته نیز توجه داشت که هدف از دیدن آثار لذت بردن از آنها است. چیزی که دیروز باعث برانگیختن خشم مخاطبان می گردید ممکن است امروز باعث شادی آنان گردد. البته سرعت این تغییر معمولاٌ کند است چراکه قدرت درک آدمی همزمان با تواناییهای خلاقه اش رشد نمی کند بلکه در پی آن حرکت می کند.

بیایید مواردی را که متحد و یکپارچه در نظر گرفته ایم، جهت راحتی کار از لحاظ شکل، رنگ و همچنین آگاهی تجسمی مورد بررسی قرار دهیم. تشخیص یک فرم علاوه بر کاربرد تصویری و حرکتی شامل توسعه و گسترش ذهن نیز هست؛ در نظر بسیاری از مردم، جهان خارج شکل معینی ندارد. یک کودک برای درک یک منظره طبیعی آن را با کتاب مصور ذهنی اش تطبیق می دهد؛ یک بزرگسال در اثر مداخله فرهنگ این مقایسه را با آثار هنری صورت می دهد .

زمانی که یک هنرمند فرمی را با استفاده از ذهنیتش تشخیص می دهد استفاده از آن را به استفاده از فرمهای دیگر ترجیح می دهد و تلاش می کند دیگران را که آنها هم با شعور تجسمی واحدی روبرو شده اند به پذیرش همان رابطه ای که خود با جهان اطراف برقرار کرده است وا دارد . در این حال زمانی که هنرمند به دلیل روحیه خلاقش فرم جدیدی را کشف می كند و آن را به کار می گیرد مخاطبان ارتباط خود را با همان فرم قبلی حفظ کرده و اصرار دارند که جهان را تنها از دریچه آن بنگرند.

از این روست که معمولاٌ هرگاه فرم جدیدی توسط یک هنرمند ارائه می گردد مردم در پذیرش آن مشکل دارند و در عوض کارهای تقلیدی و تکراریمورد تحسین قرار می گیرند.